تقاص

ساخت وبلاگ

سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌.نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.

گفتم: چرا از من سوال می کنید؟

گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و…

من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.

همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.

حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.

این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم...

پ.ن: صدها مثال برامون یادآور شد، که قضاوت هایی کردیم که بعدا متوجه شدیم درست نبوده... کاش عبرت بگیریم 

پ.ن۲: خوندن تجربه نزدیک به مرگ رو دوست دارم، انتشارات فرهنگی شهید ابراهیم هادی چندتا کتاب خوب تو این زمینه داره #شنود، #سه_دقیقه_در_قیامت، #بازگشت از جمله کتاب ها با همین موضوع هست

#تقاص

#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی

#معرفی_کتاب

موافقین۰مخالفین۰۰۲/۰۵/۲۳

راهی به سوی نور

سخته؟...
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 9:13