سخته؟

ساخت وبلاگ
خدایا  می دونی چی بیشتر اذیتم میکنه، اومدنم در خونه ی شما، از سر انتخاب اول و رد کردن پیشنهاد های دیگه نبوده، رفتم درِ هر خونه ای رو که بگی زدم، ذلیل شدم ناامید شدم   حالا ایستادم جلوی آخرین در روبه روم... اگر این یکی باز نشه، کلِ امیدم، تموم میشه... اگر این باز نشه، قراره کدوم درِ امتحان نکرده رو بعدش بزنم؟ «فَاِن طَرَدْتَنی مِن بابِکَ فَبِمَن أَلوذُ؟ و إن رَدَدتَنی عَن جَنابِک، فَبِمَن أَعوذُ؟» آه از خجالت آه از فضاحتی که به بار آوردم آه از عملی که درست نبوده آه از گناهکار بودنم  «فوا أَسَفاهُ من خجلَتی و افتضاحی و وا لَهفاهُ من سوءِ عمَلی و اجْتِراحی» قسمت های درون «» بخشی از مناجات تائبین، امام سجاد ع هستند. ۲ ۰ ۰۳/۰۱/۱۳ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 4 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 9:06

الهی به امید تو...ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم، تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً" و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بودو خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.و حرف هایی هست برای نگفتن،حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.حرف های بی قرار و طاقت فرساکه همچون زبانه های بی تاب آتشند.کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.اینان در جستجوی مخاطب خویشند.اگر یافتند آرام می گیرندو اگر نیافتند...روح را از درون به آتش می کشند.وبلاگ قبلیمrahibesoyenor.blogfa.com سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 3 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 9:06

صبح وقتی برای سحر بیدار شدم، گردنم درد می کرد، یه درد معمولی اما چون چند روز قبل سابقه ی تشدیدش و تبدیلش به یه سر درد وحشتناک رو داشتم ترسیدم، شروع به ماساژ دادن تریگر پوینت ها و کمپرس سرد و خوردن پرگابالین و استامینوفن کردم و راستش رو بگم توی دلم هم شروع کردم به غر زدن، که چرا باید هرروز هر روز سر درد داشته باشم، چرا خدایا بهم رحم نمی کنی و... . . . . . توی استیشن نشسته بودم که یهو با فریاد یکی از مریض هام با عجله سمت اتاقش رفتم، طفلک بیماری برگر داره و پا دردش بسیار شدید شده بود. قبلا چندتا از انگشتان پاهاش آمپوته شده و امروز می‌ره برای عمل بقیه ی زخم هاش و احتمالا قطع مچ پاش. بهش یه مسکن قوی دادم... مرد گنده چه ناله ای می کرد از درد. براش حمد شفا خوندم، یکم حرف زدم که تمرکزش از رو دردش خارج بشه. اما  درد خودم یادم رفت زبونم کوتاه شد خدایا شرمنده  ببخشید مزاحم شدم خیلی ها قبل من تو اولویتن من ظرفیتم کمه واگرنه که در برابر امتحانات این مرد،  سردرد من شوخیه بیشتر  #الحمدالله ۰ ۰ ۰۳/۰۱/۲۰ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 2 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 9:06

غسل توبه می کنم یکشنبه است  کاری که سال ها قبل حاج آقا جرجانی بهمون توصیه کرده بود. نماز توبه می خونم  کاری که قبل از اینکه بدونم جزء اعمال ماه ذی القعده است، در غیر این ماه انجام داده بودم. گرد و خاک روی قلبم رو می تکونم کاری که هیچ وقت در دقت و درست انجام دادنش موفق نبودم. ترس از ورود به رمضان شوق از ورود به رمضان  حالتی که بین خوف و رجا نگه ام داشته است. اگر از بین تمام ادعیه، یک دعا را بتونم زیر بغل بزنم و ببرم تا تمام لحظه هام رو باهاش زندگی کنم، مناجات شعبانیه است. بعد خوندنش صدا بالا می برم و رو به آسمان می گم: خدا جون اگر قرار باشه به گناهم مواخذه ام کنی  به مغفرتت مواخذه ات می کنم ها... من از سر یاغی گری که بد نبودم، از سر طغیان و گردن کشی که گناه نکردم. من چون بزرگ دیدمت ، چون خودم ضعیف بودم، خلاف جهت راه رفتم. تو ببخش... همه چیز به دست توست، نه به دست غیر تو. نفع و ضررم رو از تو می‌خوام که نزدیک و دورش کنی... شاهد باش برای چیزی که می‌خوام به احدی غیر تو رو ننداختم. هوای دلم رو داشته باش هوای، هواهای درون دلم رو  پالایشش کن قبل از مهمونی  کامل گرد و غبارم رو بتکون، حتی شده اگر با چوب به جون فرش دل پر از خاکم بیوفتی، اما بی خیالم نشو... من تحمل میکنم، قول می دم فقط با آبرو وارد رمضانم کن... سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 0:50

دانش‌آموزان، رفته‌رفته کم‌تر و کم‌تر می‌شوند. دیگر دارد از دست نرگس حرصم می‌گیرد. انگار حالی‌اش نیست که من گرسنه‌ام. حتماً باز هم معلم‌ها را سؤال‌پیچ کرده... این وضعش نمی‌شود. امروز باید تکلیفش را تا آخر سال روشن کنم. من که نمی‌توانم روزی نیم ساعت توی خیابان‌ها الّاف شوم! اصلاً همه‌اش تقصیر خودم است. زیادی لوسش کرده‌ام. بخصوص از وقتی عینک را برایش خریدم، حسابی پررو شده. همین جا باید عینک را از او بگیرم تا دیگر لوس‌بازی درنیاورد... اِ... انگار جدی‌جدی خبری از او نیست! دیگر کسی از مدرسه بیرون نمی‌آید. نکند... می‌روم جلوتر. سروکلهٔ چند نفر دیگر هم پیدا می‌شود. از قیافه‌هایشان پیداست که معلم‌اند. آن‌ها که می‌روند، جلوی مدرسه سوت و کور می‌شود. کم‌کم دارد دلم شور می‌زند. نکند اتفاقی افتاده باشد! یک دلم می‌گوید باز هم صبر کن، شاید بیاید، شاید خوابش برده باشد؛ یک دلم هم می‌گوید شاید معلم نداشته، زودتر رفته. اما چرا این همه دانش‌آموز معلم داشته‌اند؟ تازه، مگر نرگس با فرشته هم‌کلاس نیست... ای وای، ضربان قلبم دوباره دارد تند می‌شود. یعنی چه اتفاقی افتاده است؟... بابای مدرسه می‌آید پشت در. نگاه می‌اندازد بیرون. بعد دو لنگهٔ در را هل می‌دهد تا ببندد. انگار دنیا می‌خواهد روی سرم خراب شود. می‌دوم طرفش. ـ آقا، آقا، صبر کن. آبجی من هنوز نیومد پ.ن: یک کتاب خوب مناسب نوجوان دختر و پسر، با موضوع قیام و انقلاب  #نرگس نویسنده: #رحیم_مخدومی انتشارات: #سوره_مهر #معرفی_کتاب #کتاب_نوجوان ۰ ۰ ۰۲/۱۱/۱۷ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1402 ساعت: 17:22

الهی به امید تو...ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم، تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً" و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بودو خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.و حرف هایی هست برای نگفتن،حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.حرف های بی قرار و طاقت فرساکه همچون زبانه های بی تاب آتشند.کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.اینان در جستجوی مخاطب خویشند.اگر یافتند آرام می گیرندو اگر نیافتند...روح را از درون به آتش می کشند.وبلاگ قبلیمrahibesoyenor.blogfa.com سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1402 ساعت: 17:22

تو بودی، صبر می‌کردی؟ اگر مادرت کشیش باشد و پدرت پلیس، اگر با این اصل قاطع و آشکار بزرگ شده باشی که آدمی اگر دستش برسد به دیگران کمک می‌کند و تا مجبور نباشد کسی را تنها رها نمی‌کند؟ نه... پس پسرک نوجوان دوید سمت پل و مرد را صدا کرد و مرد لحظه‌ای ایستاد و دست از کار کشید. پسرک نمی‌دانست چه باید بکند، پس فقط شروع کرد به حرف زدن. تلاش کرد اعتماد مرد را جلب کند، تا مجبورش کند به‌جای یک قدم به جلو، دو قدم به عقب بردارد. باد به‌نرمی به کاپشن‌هایشان می‌زد. نم باران توی هوا بود و بوی پاییز می‌آمد. پسرک تلاش می‌کرد واژگانی بیابد برای گفتن اینکه چقدر دلیل برای زندگی هست حتی آن لحظه که حست عکس این را می‌گوید. مردِ روی نرده دو بچه داشت. خودش به پسرک گفت. شاید چون پسرک او را یاد بچه‌هایش می‌انداخت. پسرک با وحشتی که در هر کلامش موج می‌زد التماس کرد: "خواهش می‌کنم، نپر!" مرد آرام نگاهش کرد، حتی با کمی دلسوزی، و پاسخ داد: "می‌دونی بدترین چیز پدر و مادر بودن چیه؟ اینه که آدم فقط به‌خاطر بدترین ثانیه‌هاش قضاوت می‌شه. آدم هزار و یک کار رو درست انجام می‌ده و بعد فقط یکی غلط از آب درمی‌آد و بعد تو تا ابد می‌شی اون پدری که سرش گرم موبایلش بود و تاب خورد تو سر بچه‌اش. چند شبانه‌روز پشت‌سرهم چشم ازشون برنمی‌داری، بعد فقط می‌آی یه دونه پیامکت رو بخونی و همهٔ اون ثانیه‌هات از کف می‌ره. هیچ‌کس نمی‌ره پیش روان‌شناس تا از همهٔ اون هزاران باری حرف بزنه که تاب نخورده تو سر بچه‌اش. پدرومادرها با خطاهاشون تعریف می‌شن." #مردم_مشوش#فردریک_بکمن #الهام_رعایی #معرفی_کتاب ۱ ۰ ۰۲/۱۱/۱۷ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1402 ساعت: 17:22

اگر می شود تمام دارایی و جانت را به آب بسپاری و خیالت از وعده های خدایت راحت باشد... اگر می توانی تمام جهان را به صف کنی که موسی زنده بماند؛ آن هم حریف طلبانه, در وسط دشمن  اگر می توانی زمین و زمان را برای نجاتش رام کنی  و در آخر آن را به مادر بازگردانی  اگر برایش از آسمان خیر می توانی نازل کنی  اگر... دیگر نگران چه باشم؟ می نشینم و دل خوش می کنم به همه ی تدبیرت... ۱ ۰ ۰۲/۰۹/۱۸ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت: 13:43

افزایش حقوق نداشتیم  نسبت بیمار به پرستار خیلی زیاده  کارها واقعا سنگینه از نظر روحی سختمون هست شب کاری و نخوابیدن داریم خیلی وقت ها برنامه زندگی مون با برنامه ی کاریمون باید هماهنگ شه خطر ابتلا به انواع و اقسام مریضی وجود داره  ترس همیشگی از بیماری برای خودمون و عزیزامون با کمترین علائم اضافه کار اجباری  تعرفه گذاریموم رو ندادن و... بعضی ها تصمیم گرفتن نمونن، مهاجرت کردن و کار برای ما سخت تر شد اما  من تا آخرین نفس تا هرجا وظیفه ام حکم کنه تا وقتی باید اولویتم باشه  پرستار ِ ایران می مونم... پرستار شیعه خانه ی امام زمان عج ۲ ۰ ۰۲/۰۷/۳۰ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 2:10

وقتی جنازه‌های بی‌جان نوزادان و زنان و پیران و جوانان را افتاده بر زمین می‌بینیم و عکس جوی جاری خون در مردمک چشمانمان می‌افتد، یاد تو می‌افتیم و آمدنت. این روزها چقدر احساس نیاز می‌کنیم به آمدن یک منتقم!  ما هر چه قدر هم که انتقام خون این مظلومان را بگیریم، دلمان به اندازۀ انتقام گرفتن تو از این ظالمان آرام نمی‌گیرد. تو که بیایی، ریشۀ ظلم را می‌کَنی و تنها با ریشه‌کَن شدن ظلم است که دل‌ها تسکین می‌یابد. کی می‌آیی آقا؟! بگو تا کی باید داغ بر دلمان بنشیند؟! می‌خواهی اگر ما مانع آمدنت هستیم، دعا کنی که خدا ما را از زمین بردارد تا راه آمدنت باز شود؟! بیا آقا! برای خاطر دل‌های پر از درد مظلومان هم که شده، بیا آقا! شبت بخیر حضرت منتقم! #شب_بخیر #بهانه_بودن  #طوفان_الاقصی  #محسن_عباسی_ولدی  ۱ ۰ ۰۲/۰۷/۲۱ راهی به سوی نور سخته؟...ادامه مطلب
ما را در سایت سخته؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0rahibesoyenor6 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1402 ساعت: 22:22