قدرت، اقتدار، مشروعیت، قانون، دولت، حکومت، حاکمیت، عدالت اجتماعی، آزادی و... از مفاهیم بنیادینی هستند که در فلسفه سیاست زوایای مختلف آنها روشن می شود و ارتباط میان این مفاهیم نیز در آن تبیین می گردد. در نهایت، تحلیل صحیح، دقیق و جامع مفاهیم، ما را به مجموعه ای از احکام و قواعد رهنمون خواهد کرد، که یکی از وظایف فلسفه سیاست یافتن توجیه منطقی و عقلانی برای آنهاست. پ.ن: خیلی وقت ها عدم فهم ما از چنین واژه های مهمی، اشکالاتی رو در ساختار سیاسی مون ایجاد میکنه... #فلسفه_سیاست #قاسم_شبان_نیا #طرح_ولایت ۰۱/۱۲/۰۵ ۰ ۰ راهی به سوی نور بخوانید, ...ادامه مطلب
بالاترین محدودیت انسان در نشدن کارها، نخواستن است خیلی چیزهایی که حتی در دنیا نداریم به دلیل نخواستن است...البته دنیا ارزش خواستن نداردو گذراست... در فرهنگ عمومی ما این خواسته که باید امام حی را ملاقا, ...ادامه مطلب
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلامباز هم زائرتان نیستم از دور سلامبا زبانی که به ذکرت شده مامور سلامبه سلیمان برسد از طرف مور سلام کاش سمت حرمت باز شود پنجره هاباز از دوریت افتاده به کارم گره ها ننوشته, ...ادامه مطلب
#دعوا_سر_اولویت_است #سید_علی_اصغر_علوی اگر هر شب،مجلس روضه برگزار کنید، حتی نیم ساعت، استقبال نمی شود. چرا؟ چون احساس نیاز نمی شود. در جبهه، چون احساس نیاز می شد، هر شب و همیشه روضه وهیئت بود. فاص, ...ادامه مطلب
#داستان_راستان_۲ #متفکر_شهید_استاد_مرتضی_مطهری در این میان مردی از مسلمانان فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع-که ۱۲زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت: «از قراری که شنیده ام پیغمبر کشته شده است!» سعد گفت: «اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلل و از دین خود دفاع نمی کنی؟ وظیفه ی ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موض, ...ادامه مطلب
از اولین ویژگی های فردی که مدعی پیروی از مرام و مسلک مراد خود است و ادعا می کند ولی و سرپرستی دارد، آن است که بتواند نظر او را در موقعیت های مختلف یا بداند، یا بپرسد و یا اگر مقدور نبود پیش بینی کند. حالا این فرد را خودمان تصور کنیم و آن مراد را حضرت آقا... با دقت و شاید حسرت به سوالات زیر جواب دهید، فقط یادمان باشد در پاسخ ها لااقل به خودمان دروغ نگوییم. از همین اتفاق اخیر شروع می کنیم.. اد,دلتانپست,دانشجویان,انقلابی ...ادامه مطلب
#طوفان_دیگری_در_راه_است #سید_مهدی_شجاعی الآن سه ساعت از نیمه شب گذشته ولی من آنقدر سرشار از هیجان و شگفتیام که تا این نامه را برایت ننویسم خوابم نمیبرد. امروز با یک انسان محیرالعقول مواجه شدم. فکر نمیکنم که تو هم در تمام عمرت آدمی به این بزرگی و عظمت دیده باشی. حتماً ندیدهای! اگر دیده بودی قطعاً به من میگفتی. آدمی که میتواند سرنوشت انسان را تغییر بدهد. نه فکر کنی که با سحر و جادو و این حرفها، نه! با حضورش. با بودنش. با شخصیتش. با روح بلند و دل دریاییاش. حسابش را بکن، کسی که در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه تهران شاگرد اول شده، با بورس تحصیلی به آمریکا آمده، در اینجا دکترای فیزیک کوان,طوفان,دیگری,راه,است ...ادامه مطلب
تجربه مربی گری برام خیلی درس و نکته داشت. از تجربه های شیرین و بعضا خنده دارش گرفته ( مثلا اینکه دانشجوهام فکر کردن من ترم بالایی افتاده ام! و منتظر استادشون بودن! یا اینکه آقایون دانشجو با دو برابر قد و سن، استاد صدات بزنن و خودت خنده ات بگیره!) تا , ...ادامه مطلب
اولین بار که لفظ لیله القدری حضرت زهرا(س) به گوشم خورد پارسال در اردوی صراطمان بود. همزمان یا نزدیکی های شب شهادت. آخرین کلاس اردو آقای باقرزاده دعوت شدند و طبق معمول اشک درآوردن هایشان، بدون دم گرفتن، بدون شور خواندن، واحد می خواند، اصلا هم سعی در روضه خوانی نداشت. عجیب میگفت، به حرف هایشان با تردید نگاه نمی کردم. عوضش خوب فکر کردم. "اصلا شب قدر یعنی فاطمه(س)، "لیله القدر خیر من الف شهر"؛"شهر" را امام معنی می کنند...شاید فلسفه پنهان ماندن قبر هم همین است...اینکه ائمه می گویند شما در مصیبت ها به ما مراجعه می کنید و ما به مادرمان فاطمه(س)؛ یعنی سرو کار بزرگان باید با ایشان باشد نه امثال من..." از ابتدا به یاد دارم که یادم داده بودند که فاطمه(س) الگو باشد برای من، برای ما، برای زنان مسلمان؛ اصلا راحتت کنم فاطمه(س) خیر النساء است؛ پس الگو باشد برای همه عالم.اما چگونه؟ به یاد ندارم! شاید یادم هم نداده باشند. آنقدر لابه لای زندگی نامه های شهدا غرق شده بودم که فکر می کردم، اینکه من زن هستم محدودم می کند از تفنگ به دست گرفتن، از به جبهه رفتن، از تیر و ترکش خوردن. چه حسرتی , ...ادامه مطلب
هر کی جای من بود گریه می کرد... کم می اورد... بی خیال همه چی می شد...همه چی! بی انگیزه می شد... به زمین وزمان بد وبی راه می گفت می پرسید چرا من؟چرا همش من؟ ولی !... انگارعادت کردم به صبر به صبر جمیل توقعم رو از دنیا اوردم پایین.. وقتی دنیا درمصیبت پیچیده شده وقتی تو سختی افریده شدیم وقتی از بچگیم تا حالا انواع واقسام بلا و ابتلا رو تجربه کردم یعنی من، مرد روزای سختم... خودمم باورم شده باید سکوت کنم...باید بی اهمیت باشه برام راستش بزرگ شدنم رو لا به لای تمام این سختی ها دارم حس می کنم دارم به عجز رسیدنم رو می فهمم... بنده خدا چقدر تلاش کرد یه جور بگه من ناراحت نشم.. افسردگی نگیرم... ولی من...کوه استوارم..محکم محکم... تو زندگیم خیلی چیزا فلسفه و حکمتش برام حل شده خیلی چیزا بی اهمیت شده که نخوام براش غصه بخورم... فقط دلم می خواهد گاهی وقت ها یه نفر بهم بگه ... کوه استوارم یه وقتایی می تونی کم بیاری ها! حتی می تونی بلند بلند گریه هم کنی... این نیز... (شاید هرگز نگذرد!شاید هم بگذرد.., ...ادامه مطلب
اولین روزی که رفتیم دانشگاه، ما رو جمع کردن تو یه اتاق و شروع کردن به توجیه کردنمون: -معرفی استاد راهنما تا پایان بهمن -مشخص کردن عنوان پایانامه تا پایان بهمن -شرکت در.... -چاپ مقاله در... گفتن و گفتن و گفتن... از همون روز اول یه هول و ولایی انداختن تو دل همه. همکلاسی ها شروع کردن به گشتن برای پیدا کردن استاد خوب. کدوم استاد خوب نمره میده؟ کدوم استاد با آدم راه میاد؟ کدوم استاد سخت نمیگیره؟ کدوم استاد برشش تو دانشکده بالاست؟مقام علمی داره؟و... از من می پرسیدن چون من دانشجوی 4 سال پیش همین دانشکده بودم آخرشم می گفتن: خوش به حالت که همه ی استادا رو می شناسی... کم کم همه ،اساتید راهنماشون انتخاب شد... زیر نظر اساتید شروع به کار کردن موندم خودم و خودم.. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب