سخته؟

متن مرتبط با «راه» در سایت سخته؟ نوشته شده است

راهی به سوی نور

  • وقتی به هم محرم شدند، عکس نمایه اش تغییر نکرد، مطالب اینستایش هم پر از حرف های در خلوت عاشقانه ی شان نشد. موضوع روز صحبت هایش هم در جمع دوستان  فلان سفری که رفتند و فلان هدیه ای که برایش خرید یا برایش, ...ادامه مطلب

  • طوفان دیگری در راه است

  • #طوفان_دیگری_در_راه_است #سید_مهدی_شجاعی الآن سه ساعت از نیمه شب گذشته ولی من آنقدر سرشار از هیجان و شگفتی‌ام که تا این نامه را برایت ننویسم خوابم نمی‌برد. امروز با یک انسان محیرالعقول مواجه شدم. فکر نمی‌کنم که تو هم در تمام عمرت آدمی به این بزرگی و عظمت دیده باشی. حتماً ندیده‌ای! اگر دیده بودی قطعاً به من می‌گفتی. آدمی که می‌تواند سرنوشت انسان را تغییر بدهد. نه فکر کنی که با سحر و جادو و این حرفها، نه! با حضورش. با بودنش. با شخصیتش. با روح بلند و دل دریایی‌اش.  حسابش را بکن، کسی که در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه تهران شاگرد اول شده، با بورس تحصیلی به آمریکا آمده، در اینجا دکترای فیزیک کوان,طوفان,دیگری,راه,است ...ادامه مطلب

  • دانش و دانشگاه اسلامی وضعیت کنونی و راهکارهای وصول به آن

  • #دانش_و_دانشگاه_اسلامی_وضعیت_کنونی_و_راهکارهای_وصول_به_آن #علی_بهادری_جهرمی #رضا_نیازی فرزندان عزیزم! شما در دانشگاه ها به نام اسلام و برای تأمین هدف های عالیه‌ی اسلامی، فعالیت می کنید. این خصوصیت اگر در عمل تحقق یابد، می توان گفت که کمتر فعالیتی، از لحاظ ارزش با آن برابری تواند کرد...نیت های خود , ...ادامه مطلب

  • راه ناتمام

  •  گاهی..!!!!  نباید صبر کرد           باید رها کرد و رفت  تا بدانند اگر                        ماندی    رفتن را بلد بودی...  گاهی.....     پ.ن: آخه چرا باید زمان امتحانم و قاطی کنم!؟ موندنم چقدر هزینه داشت برام.... یه سری تلنگرا سخته اما لازمه....    ۹۶/۰۴/۱۰ ۰ ۰ راهی به سوی نور , ...ادامه مطلب

  • ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

  • امروز تو حرم یه صوتی رو گوش می دادم... یه روزی یه بنده خدایی یه سگی رو برای نگهبانی خونش می بره، بعد چند سال که سگ پیر میشه اونو بیرون می کنه و یه سگ دیگه رو به جاش خونش می بره...شب خواب می بینه که یه جمعی پیش امام رضا(ع) هستن و حضرت روشون رو از اون بر می گردونن...علت رو که می پرسن می گن شاکی داری..این سگ...این از جوانی تو خونه تو خدمت کرده، نباید سر پیری ولش می کردی....   اینکه دیر اومدم و زودی باید برمی گشتم...اونم بدون اینکه یه دل سیر تو صحن انقلابت بشینم و از زاویه ی عشق گنبدتونو ببینم برام سخت بود.... اینکه چی شد که تو دل خانواده انداختی که غافلگیرم کنند و بیان مشهد و مدت اقامتم اینجا تمدید شه رو نمی دونم... اینکه خیلی یهویی این صوت به دستم می رسه... ولی... یه چیز مشترک بین همه اینا وجود داره... آقا یادتونه ما بغل مادرمون بودیم میومدیم تو این حرم...یه وقتی که صل الله علیک یا ابا الحسن می گفت و اشک می ریخت؟.اشکش ریخت رو صورتم ها... یه وقتی بچه بودیم، تو مجلس روضه ی شما، همزمان شیر و با اشک روضه خوردیم... آقا واسه شما بد می شه ها... مگه میشه از زمانی که طفل بودیم دم خونه تو باشیم و, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها